عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

آخر هفته

سلام ماه من     چهارشنبه باز هم قول گرفتی که مامان جون زود بیاد دنبالت و اونوقت رفتی مهد که مامان جون هم طبق معمول زودتر اومد دنبالت من هم اون روز تا حدودای ساعت 6 اداره بودم و با دایی محمد رضا برگشتم و اومدیم خونه مامان جون اینا حیاطشون و گلدونهاشون خیلی خوشگل شده بودن با هزار فیلم از شما و ماهان چند تا عکس انداختم روز پنج شنبه هم رفتیم خونه مامان بزرگ اینا .حنانه اینا هم اومده بودن کلی هم با پسر عموی جدیدت محمد صالح حرف زدی و نازش کردی .امروز گوش شیطون کر بدون بهونه گیری رفتی مهد خدابهمراهت عسلم . ...
23 فروردين 1393

شروع سال 1393

سلام ماه من     اول از همه عیدت مبارک گل مادر .امیدوارم سال جدید پر از موفقیت و سلامتی و کامیابی برای همه باشه و همیشه لبت به خنده شکوفا باشه گلم . حالا بریم تا مختصری از روزهایی که سپری شد رو برات بنویسم . روز پنج شنبه که شب عید بود رو شام رفتیم خونه مامان جون اینا سال تحویل رو کنار هم بودیم اونجا همگی از باباجون نقدی عیدی گرفتیم و از مامان جون کادو دست هر دوشون درد نکنه امیدوارم سایشون همیشه بالا سرمون باشه .بعد از دایی محمد رضا عیدی اولت رو که یه ماشین و 10 تومن پول بود گرفتی و عیدی بعدیت رو هم که یک جفت کفش به قول خودت دامادی رو وقتی رفتیم خونشون عید دیدنی بهت دادن دست هم زندایی هم دایی جون درد نکنه ...
16 فروردين 1393
1